«مطالعه تحول معنای Education  در زبانهای مغرب زمین نیز آموزنده است. ریشه این لغت که در زبان فارسی به «تربیت»، «تعلیم و تربیت»،«پرورش»و «آموزش و پرورش» ترجمه می‌شود، در زبان لاتین به معنی کشت نباتات، پرورش حیوانات، تغذیه و تعلیم اطفال به کار رفته است. باید اضافه شود که تا حدود نیمه قرن هفدهم آکادمی فرانسه، تربیت آدمی را فقط در معنای تعلیم او به کار می‌برده است.«مراقبت از تعلیم اطفال اعم از اینکه متوجه تمرین روح یا ورزش جسم باشد» امّا لیتره بین عمل (پرورش کودک و نوجوان) و نتایج آن (عادت مکتسبه) فرق قائل می‌شود. در نظر او کسب عادت فکری چیزی و توسعه خصایل اخلاقی چیز دیگر است.»(شکوهی، ۱۳۷۵، ۲۱)

 

 

امّا کلمه Education در حال حاضر در ادبیات مربوطه در سطح بین‌‌‌اللملی به چهار معنا به کار می‌رود: به معنای موسسه یا نهاد(الف)، به معنای عمل یا تأثیر (ب)، به معنای محتوا (ج)، به معنای نتیجه یا محصول (د).

 

-تعلیم و تربیت به معنای موسسه یا نهاد، به مجموعه ساختهایی اطلاق می‌شود که در زمان معینی در یک کشور یا در گروهی از کشورها، غایتشان تربیت افراد ملت است، طبق مقررات بیش و کم دقیقی کار می‌کنند در لحظه معینی از تاریخ خصوصیات نسبه ثابتی دارند.

 

-عنوان عمل یا نفوذ متأثر از تعریفی است که در آغاز قرن حاضر (۱۹۱۱) دورکیم از تعلیم و تربیت کرد و از این طریق طرز فکر تربیتی چندین نسل از مربیان را تحت تأثیر قرار داد.

 

-در معنای محتوا در اولین تقرب برآنچه «برنامه» نامیده می‌شود منطبق است. برنامه غالبا و تقریبا منحصرا به مجموعه‌ای از معارف کسب کردنی راجع است. امّا تعلیم و تربیت به معنای علمی از مفهوم برنامه هم فراتر می‌رود.

 

-تعلیم و تربیت به عنوان «محصول» اثری است که در چهارچوب تعلیم و تربیت به معنای «نهاد» و از طریق توسل به تعلیم و تربیت در معنای «محتوا» بر تعلیم و تربیت به معنای«عمل و تأثیر» مترتب می‌شود و شایستگی و کارآیی فارغ‌التحصیلان نظام آموزشی مبین آن است. (همان،۲۶-۲۵)

 

پستالزی[۲] مربی و روانشناس تربیتی اواخر قرن۱۸ و اوایل قرن ۱۹ و بانی آموزشگاههای نو می‌گوید:

 

«تربیت عبارتست از رشد طبیعی، تدریجی و هماهنگ کلیه استعدادها و نیروهای موجود و مکتوم در انسان»

 

هربارت[۳] مربی و فیلسوف آلمانی اوایل قرن ۱۹ می‌گوید:

 

«تعلیم و تربیت عبارتست از مراقبت از کودک و تعلیم معلوماتی که او را صاحب هنر و مهارت و فضیلت و تقوی نماید و هدف از این تبلیغات باید دستیابی به کمال شخصیت یعنی اعتدال و هماهنگی جسم و روح را فراهم سازد»

 

فروبل[۴] مربی بزرگ آلمانی قرن ۱۹ به تبعیت از فلسفه طبیعت دوستی یا ناتورالیسم رومانتیک روسو و نظریات پستالزی معتقد است که فلسفه تربیت همان «رشد و تکامل نیروها و استعدادهای بالقوه موجود در نهاد آدمی است» وی معتقد است که مراحل مختلف رشد از یکدیگر جدا و متمایز نیستند و این همان نظر « ژان ژاک روسو» در کتاب معروف امیل است. زیرا ژان ژاک روسو که منبع الهام پستالزی، هربات و فروبل بود، تربیت را رشد نیروهای طبیعی فردی طفل می‌داند که آموزش و پرورش باید خود را با قوای طبیعی و استعدادهای ذاتی و متفاوت کودکان سازگار سازد. به عبارت دیگر روسو معتقد است که توجه به علائق و تمایلات طبیعی و کنجکاوی و حرکات و فعالیت طفل باید محور آموزش و پرورش واقع گردد. (نیک‌زاد، ۱۳۷۵، ۱۱الی ۷)

 

امّا دورکیم[۵] جامعه‌شناس معروف فرانسه که یکی از مراجع بزرگ «تعلیم و تربیت » می‌گوید:

 

«تربیت عملی است که نسلهای بزرگسال بر روی نسلهایی که هنوز برای زندگانی اجتماعی پخته نیستند انجام می‌دهند و هدف آن این است که در کودک شماری از حالات جسمانی و عقلانی و اخلاقی برانگیزد و پرورش دهد که جامعه سیاسی بر روی هم و نیز محیط ویژه‌ای که فرد به نحو خاصی برای آن آماده می‌شود اقتضاء می‌کنند» از این تعریف چنین بر می‌آید که تربیت اجتماعی کردن روشمند نسل جوان و وسیله‌ای است برای جامعه که با آن کودکان شرایط اساسی بقای خود را فراهم می‌سازد. (دورکیم ، ۱۳۷۶ ،۴۸)

 

مقاله - متن کامل - پایان نامه

 

البته دورکیم معتقد است که عمل تربیت که بزرگترها در حق کوچکترها انجام می‌دهند عمدتا بر محور «وجدان جمعی» به منظور اجتماعی بار آوردن افراد لازم‌التعلیم است. (نیک‌زاد، ۱۳۷۵، ۹)

 

امّا آخرین تعریف از آموزش و پرورش را از دیدگاه دکتر فومنی در اینجا می‌آوریم:

 

«آموزش و پرورش عبارتست از شیوه عمل و اعمال روش در سوادآموزی، فرهنگ‌آموزی، گسترش علوم و فنون و تخصص با برنامه‌های از پیش اندیشیده شده در چارچوب سازمانهای منطبق با نیازهای اقتصادی-اجتماعی. (فومنی، ۱۳۸۲ ،۶۱)

 

۲-۳- جامعه‌شناسی آموزش و پرورش

 

آموزش و پرورش نهادی است اجتماعی که در ارتباط با سایر نهادهای اجتماعی عمل می‌کند. کار جامعه‌‌شناسی مطالعه نهادهای اجتماعی و چگونگی پیدایش و سیر تکوینی آنهاست و هم اینجاست که جامعه‌شناسی درمطالعه نهاد آموزش و پرورش، اهمیت پیدا می‌کند. در چکیده کارهای هانری‌ژان[۶] جامعه شناسی آموزش و پرورش چنین تعریق شده است:

 

«جامعه شناسی آموزش و پرورش عبارتست از مطالعه نهادها و روابط اجتماعی در ارتباط با آموزش و پرورش»از طرف دیگر اهمیت جامعه شناسی آموزش و پرورش در آن است که مقتضیات اجتماعی در زندگی انسانی نقش عمده دارد. در نتیجه آموزش علمی که در حدود سالهای ۱۹۰۰ در اروپا به وجود آمده ابتدا از فیزیولوژی[۷] و روانشناسی[۸] و مخصوصاً از روانشناسی الهام گرفته و سپس در مسایل مربوط به بازده آموزش و پرورش وارد شده است. دیدگاه جامعه شناختی و مطالعه تجربی آموزش و پرورش قدری دیرتر در ایالات متحد آمریکا گسترش پیدا کرد. اسمیت اولین کسی بود که برای این کار عنوان خاصی انتخاب کرد: «جامعه شناسی آموزش و پرورش» سال ۱۹۱۷٫

 

بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸) چهار واقعه عمده در جهت‌گیری آموزش به طرف علوم اجتماعی به ویژه جامعه شناسی موثر بوده است:

 

۱-آموزش عمومی          ۲-سازمانهای آموزشی         ۳-دگرگونی نقش خانواده        ۴-اوج‌گیری انقلاب صنعتی

 

مطالعه سازمانهای آموزشی، نقش آموزش و پرورش در تحولات اجتماعی، فنون آموزش ناشی از این روند تحولی، تحول جمعیت و گسترش مدارس رسمی مورد نیاز جمعیت رو به افزایش جوامع، اعم از شهری و روستایی، از جمله موضوعاتی هستند که در چارچوب نهادهای اجتماعی و در حیطه مطالعات جامعه شناسی است. بر اساس چنین ملاحظاتی، جامعه شناسی آموزش و پرورش به منزله یکی از رشته‌های مهم جامعه شناسی به وجود می‌آید و با کاربرد روش های تحقیقی مشخص، مطالعه تحولات جامعه در زمینه‌های مختلف و رشد جمعیت و رابطه آنها با آموزش و پرورش می‌پردازد. (فومنی، ۱۳۸۲ ،۲۴ الی ۱۹ )

 

 

 

۲-۴- هدف جامعه شناسی آموزش و پرورش

 

هدف جامعه شناسی آموزش و پرورش آن است که پدیده آموزش و پرورش، نحوه تشکل و سازمان پذیری، و کارکردهای عمومی آن را در زندگی اجتماعی مطالعه کند. بدیهی است که در هر جامعه‌ای، دامنه آموزش و پرورش از چارچوب نظام آموزش و پرورش فراتر می‌رود. آموزش و پرورش پدیده‌ای است که آشکار یا نهان در تمام ارکان و نهادهای اجتماعی جای دارد و از راه تأثیرات متقابل، درکل نظام اجتماعی نفوذ می‌کند.

 

فراگرد آموزش و پرورش، متضمن ترکیبی از روابط و کنشهای متقابل اجتماعی است. تحلیل جامعه شناختی آن می‌تواند هم به آموزش و پرورش رسمی که تحت شرایط معین در آموزشگاهها صورت می‌گیرد و هم به فراگردهای تربیتی بی‌شماری که در خانواده و محیط زندگی به صورت ضمنی اتفاق می‌افتند، ناظر باشد. بنابراین، جامعه شناسی آموزش و پرورش در تعریف وسیع آن، نه فقط مطالعه نهاد آموزش و پرورش و سازمانها و روابط آن، بلکه مطالعه جوانب تربیتی سایر نهادهای اجتماعی، یا به طور کلی، تمامیت تجربه‌های یادگیری و پرورشی افراد جامعه را شامل می‌شود. پس جامعه شناسی آموزش و پرورش رسمی، بخشی از جامعه شناسی آموزش و پرورش است. (علاقه‌‌بند، ۱۳۸۲، ۲۰-۱۹)

 

۲-۵- نظام جدید آموزش و پرورش در ایران

 

نظام جدید آموزش و پرورش در ایران با تاسیس مدرسه دارالفنون در سال ۱۲۲۸ آغاز شد. این مدرسه که به سبک اروپایی اداره می‌شد، شامل دوره‌های متوسطه و عالی بود. به دنبال آن با تشکیل وزارت علوم در سال ۱۲۳۲ و سپس آغاز حکومت مشروطه، مدارس متعددی در سطح ابتدایی و متوسطه در تهران و شهرستانها توسعه یافت. (صافی، ۱۳۸۲، ۸)

 

امّا با مطالعه اسناد و مدارک مربوط به تاریخ آموزش و پرورش در ایران نشان می‌دهد که نخستین بار در نهم آبان ماه ۱۲۹۰ هجری شمسی، مجلس شورای ملی، قانون تعلیمات اجباری را تصویب کرد. در سال ۱۲۹۴ هجری شمسی، نظارت دولت در امر آموزش و پرورش به صورت یک اصل در متمم قانون اساسی مطرح شد و از این تاریخ، سازمانهای آموزشی در ایران شکل منظم و متمرکزی به خود گرفتند و نظارت دولت بر موسسات آموزشی جنبه قانونی پیدا کرد ولی می‌توان گفت، نظام آموزش و پرورش رسمی ایران در واقع از انقلاب مشروطیت و پس از وضع قانون اساسی و متمم آن به وجود آمده است.

 

تا قبل از انقلاب مشروطیت، آموزش و پرورش در مکتب خانه‌های سنتی ادامه داشت و معمولا دولت و سازمانهای دولتی هیچ‌‌گونه نظارتی بر آنها نداشتند. امّا در سال ۱۲۲۵ هجری شمسی اولین سنگ‌‌بنای مدرسه دارالفنون توسط میرزاتقی‌خان امیر کبیر بر زمین نهاده شد. در اولین دوره این موسسه عالی به سبک نوین، یکصد نفر جوان در رشته‌های نظامی(توپخانه، پیاده نظام، سواره نظام)، مهندسی، پزشکی(طب و جراحی)، داروسازی، فیزیک و معدن شناسی در آن به تحصیل پرداختند.

 

در سال ۱۲۳۷ هجری شمسی، وزارتخانه‌ای به نام وزارت علوم تأسیس شد که مسئوولیت آموزش و پرورش فرزندان جامعه از ابتدایی تا عالی را بر عهده داشت. در شهریور ۱۲۸۹ قانون اداری «وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه» به تصویب این قانون بلافاصله مدارس دولتی در تهران و مراکز استان و شهرستانها بر اساس نظام آموزشی غرب تأسیس شد و وزارت معارف وقت تصمیم به تربیت معلمینی گرفت که بتوانند عهده‌دار تدریس در مدارس شوند. به این ترتیب مراکزی به نام«دارالمعلمین» تأسیس شد که بعدها به نام دانشسرای مقدماتی به خود گرفت. در سال ۱۲۸۹ هجری شمسی برابر ۱۳۲۹ هجری قمری قانون فرهنگ نیز به تصویب رسید که متضمن اجباری بودن تعلیمات ابتدایی برای عموم ایرانیان بود.

 

در سال ۱۳۰۰ شمسی قانون شورای عالی فرهنگ تصویب شد که به موجب آن اداره کلیه مدارس، از تهیه برنامه‌های درسی و آموزشی و تربیتی گرفته تا برنامه‌ریزی امتحانات و تعیین صلاحیت معلمان تحت نظر این شورا درآمد. وزارت فرهنگ که عهده‌دار تعلیمات از دوره ابتدایی تا عالی بود، سنگ‌بنای دانشگاه را نهاد و به موجب قانون ۸ مرداد ۱۳۱۲ شمسی، دانشگاه تهران تأسیس شد.

 

در اسفند سال ۱۳۱۲ شمسی قانون تربیت معلم از تصویب مجلس گذشت. دانشسرای مقدماتی با هدف آشنا کردن معلمان به اصول جدید آموزش و پرورش، وظیفه تربیت آموزگاران دبستانها را برعهده گرفت و دانشسرای عالی موظف به آموزش دبیران دبیرستانها شد. اهم اقدامات دولت از ۱۳۰۰ شمسی به بعد در زمینه آموزش و پرورش از ابتدایی تا عالی را می‌توان در چند مورد زیر خلاصه کرد.

 

۱-تأسیس دانشسراهای مقدماتی و عالی برای تربیت معلم و دبیر

 

۲-تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۲

 

۳-گسترش مدارس در مراکز استان و شهرستانها و بخش‌ها

 

۴-ایجاد مدارس اکابر برای آموزش بزرگسالان در سال ۱۳۱۵

 

۵-اعزام دانشجو به کشورهای اروپایی به منظور استفاده از آنها در مراحل آموزشی کشور

 

تا سال ۱۳۴۳ دو مقطع آموزشی وجود داشت. یکی دوره ابتدایی به مدت شش سال از سن هفت سالگی و دیگر دوره متوسطه که آن هم شش سال بعد از دوره ابتدایی به طول می‌انجامید.از سال ۱۳۴۳ سطوح آموزشی، به سه دوره تقسیم شد. دوره ابتدایی پنج سال از سن شش سالگی،‌دوره راهنمایی به مدت سه سال و دوره دبیرستان به مدت چهار سال که از مهرماه سالی تحصیلی ۴۶-۱۳۴۵ به اجرا درآمد.

 

از سال ۱۳۴۵به بعد به خاطر تحولات اجتماعی و اقتصادی و ضرورت تغییر در برنامه‌های آموزشی به منظور دست‌یابی به اهدافی جدید از جمله : پرورش ذوق هنری، پرورش جسمی (تربیت بدنی) . تاکید بر اخلاق و فلسفه اجتماعی، پرورش نیزوی انسانی ماهر و متخصص وغیره، انتقال قدرت تصمیم‌گیری از مرکز به سطوح پایین و ایالات، اقدامات مفیدی در منطقه‌ای کردن آموزش و پرورش به عمل آمد که اهدافی از قبیل: مشارکت مردم در امر آموزش و پرورش تعیین اولویتهای محلی و منطقه‌ای در برنامه‌ها و فعالیتهای آموزشی غیره را در برداشت. (فومنی،‌۱۳۸۲، ۸۷الی۸۳)

 

[۱] . بین تربیت (Education) و آموزش (Training) یا کار‌آموزی فرق است. تربیت یا آموزش و پرورش به رشد تکامل توانهای اشخاص برای شرکت خلاق در زندگی توجه دارد. آموزش یا کارورزی و کار آموزی به آماده ساختن شخصی برای نوع خاصی از استخدام توجه دارد. (شعاری نژاد، ۱۳۸۱، ۲۰۳)

 

[۲] . Pestalozzi

 

[۳] . Herbart

 

[۴] . Froebel

 

[۵] . Emile Durkheim 1858-1917

 

[۶] . H. Janne

 

[۷] . Physiologie

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...